darkside من آن ماهی افتاده بر خاکم...... تورا چونم موج دریا دوست میدارم
سلام حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم
نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است اما تو لااقل حتی هر وهله گاهی هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانه ای خریدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار ... هی بخند بیپرده بگویمت: چیزی نمانده است من چهل ساله خواهم شد فردا را به فال نیک خواهم گرفت دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید از فرازِ کوچه ما میگذرد باد بوی نامهای کسان من میدهد یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟ نه ریرا جان! نامهام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه از نو برایت مینویسم حال همه ما خوب است اما تو باور نکن
شوستان وبلاگ تبادل لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|